همه کس را شکار کرد بلا عاشقان را بلا شکار بود
مر بلا را چنان به جان بخرند کان بلا نیز شرمسار بود
جان عشق است شه صلاح الدین کو ز اسرار کردگار بود
987
هر که را ذوق دین پدید آید شهد دنیاش کی لذیذ آید
آن چنان عقل را چه خواهی کرد که نگوسار یک نبیذ آید
عقل بفروش و جمله حیرت خر که تو را سود از این خرید آید
نه از آن حالتیست ای عاقل که در او عقل کس بدید آید
نشود باز این چنین قفلی گر همه عقل ها کلید آید
گر درآیند ذره ذره به بانگ آن همه بانگ ناشنید آید
چه شود بیش و کم از این دریا بنده گر پاک وگر پلید آید
هر که رو آورد بدین دریا گر یزیدست بایزید آید
988
بوی دلدار ما نمی آید طوطی این جا شکر نمی خاید
هر مقامی که رنگ آن گل نیست بلبل جان ها بنسراید
خوش برآییم دوست حاضر نیست عشق هرگز چنین نفرماید
همه اسباب عشق این جا هست لیک بی او طرب نمی شاید
مادر فتنه ها که می باشد طربی بی رخش نمی زاید
هر شرابی که دوست ساقی نیست جز خمار و شکوفه نفزاید
همه آفاق پرستاره شود گازری را مراد برناید
بی اثرهای شمس تبریزی از جهان جز ملال ننماید
989
صبر با عشق بس نمی آید عقل فریادرس نمی آید
بیخودی خوش ولایتیست ولی زیر فرمان کس نمی آید
کاروان حیات می گذرد هیچ بانگ جرس نمی آید
بوی گلشن به گل همی خواند خود تو را این هوس نمی آید
زانک در باطن تو خوش نفسیست از گزاف این نفس نمی آید
بی خدای لطیف شیرین کار عسلی از مگس نمی آید
هر دمی تخم نیکوی می کار تا نکاری عدس نمی آید
هیچ کردی به خیر اندیشه که جزا از سپس نمی آید
بس کن ایرا که شمع این گفتار جانب هر غلس نمی آید
990
من بسازم ولیک کی شاید زاغ با طوطیان شکر خاید
هر یکی را ولایتست جدا کژ با راست راست کی آید
گر چه طوطی خود از شکر زندست زاغ را می چمین خر باید
عشق در خویش بین کجا گنجد ماده گرگ شیر نر زاید
بگریز از کسی که عاشق نیست زان ز گرگین تو را گر افزاید
ور شوی کوفته به هاون عشق دانک او سرمه ایت می ساید
رو بکن تو خراب خانه از آنک شمس تبریز مست می آید
991
عشق جانان مرا ز جان ببرید جان به عشق اندرون ز خود برهید
پسرای بی پول...
ما را در سایت پسرای بی پول دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : adel irankala18621 بازدید : 324 تاريخ : سه شنبه 7 خرداد 1392 ساعت: 12:18